سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطراتی از عملیات بدر ( قسمت سیزدهم )

بسم الله الرحمن الرحیم

جاده خاکی خندق در عملیات بدر - شرق رودخانه دجله عراق

 

خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی بدر  

خط    همایون روز دوم- پاتک سوم

قسمت سیزدهم

تا آن لحظه فکر می کردم که در آن سوی پل رزمندگان باقی مانده از گردان حضرت علی اکبر (ع) در حال پدافند هستند ، اما در کمال ناباروری دیدم که سنگرهای داخل کانال تا کیلومترها خالی ازمدافع و رزمنده است ، باور کنید کار خدا بود که تا آن لحظه گردان قیجی و غافلگیر نشده بود . خلاصه مدتی خمیده و نشسته داخل کانال راه پیمائی کردیم تا اینکه درست مقابل تانک ها مستقر و هر کدام سنگری یافته و آماده نبرد شدیم ‌.

 

قرار بود گروه کوچک ما که شامل ده رزمنده خسته و بی خواب بود با چند قبضه آرپی جی و چند تیربار گرینوف و تعدای نارنجک دستی درمقابل قشون عظیم و مجهز دشمن که شامل صدها دستگاه تانک و هزاران نفر نیروی پیاده و کماندو بود ، جنگیده و ایستاده گی کند و این عمل درنگاه آدمهای عاقل و پر تدبیر کاری است غیر ممکن و عبث و در یک کلام یعنی دیوانه گی و خودکشی ، اما از نظر بچه بسیجی هائی که مشق جنگ را در مکتب خانه عاشورا آموخته بودند ، هیچگاه افزون بودن قدرت نظامی و بیشتر بودن تعداد نفرات دشمن ملاک برتری و پیروزی آنها نیست و در صحنه نبرد و درگیری حرف اول را گروهی می زد که نیروهایش بـا خلوص نیت و ایمان قوی به راه و مرام و مسلک خود پیکار می کنند و ازبرای دست یابی به اهداف مقدس آئینی که برایش لباس رزم برتن کرده اند ، به سادگی از تمام هستی خود دست برداشته و به راحتی جان را نثار آرمانها و ارزشهای مقدس آن می کنند .

خط پدافندی گردان بشدت زیر آتش انواع ادوات سنگین و سبک بود و از جایی که ما مستقر بودیم بخوبی انفجارات و دود و آتش حاصل از آن را می دیدیم ، دشمن هنوز از وجود گروه ما آگهی نداشت و برای همین هم هیچ آتشی به آن قسمت از کانال نمی ریخت ، کاملاً در آرامش و امنیت بودیم و برای اینکه موقعیت مان لو نرود ، همه در سنگرهای داخل کانال نشسته و کسی بالای خاکریز نمی رفت ، آنقدر ساکت و بی حرکت نشسته و انتظار کشیدیم تا اینکه به ناگهان صدای خش خش زنجیر تانکها قطع شد و خبر از توقف قشون دشمن داد .

تانک های عراقی که از سوی شهر همایون می آمدند تا اواسط میدان آمده و سپس بصورت اریب سمت خط پدافندی گردان ایستاده و مواضع دفاعی رزمندگان را زیر آتش مسلسل و توپ خود گرفته بودند ، در خط پدافندی گردان هم مثل دفعات قبل قشون اصلی دشمن وسط میدان ایستاده و تعدادی تانک در حال نزدیک شدن به کانال بودند که صد در صد از نوع تی 72 بودند و ترسی از موشک و شکار شدن نداشتند ، جای جالبش اینجا بود که تانکها به خط نزدیک می شدند و هر موشکی از داخل کانال سمت تانک‌های مهاجم شلیک می شد ، آن نقطه از کانال چنان وحشیانه و بوسیله تانک‌های اینطرفی کوبیده می شد که زمین و زمان تیره و تار می شد ، تانکها فاصله زیادی با محلی که ما مستقر بودیم داشتند و برای همین هم برادر زلفخانی اجازه ورود به درگیری را نداده و ما همچنان ساکت و در خفا و از فاصله بسیار دور نظارگر نبرد رزمندگان کم تعداد داخل کانال با قشون عظیم و بیشمار دشمن بودیم .

تانکهای مهاجم عراقی که تجربیات تلخی از یورش مستقیم گذشته داشتند ، دیگر شهامت جلو رفتن و هجوم مستقیم به دیواره کانال را نداشتند و با حرکات مارپیچ به کانال نزدیک می شدند و با شلیک اولین موشک از سوی رزمندگان ، سریع عقب می کشیدند و محل شلیک موشک از زمین و آسمان مورد حمله قرار می گرفت و تعداد زیادی گلوله تانک و خمپاره و راکت هلیکوپتر و انواع موشک به آنجا اصابت می کرد .

فاصله زیادی با مواضع دفاعی گردان داشتیم و از حال و روز دوستان و هم‌رزمان اصلأ خبری نداشتیم ، اما از موقعیتی که بودیم میدان نبرد و خط پدافندی خوب دیده می شد‌، کانال و مواضع دفاعی گردان بطور یکسره با آتش شدید توپخانه و گلوله های مختلف خمپاره و موشک های چلچله و مینی کاتیوشا زیرآتش بود و مسلسل سنگین صدها دستگاه تانک لبه خاکریز را می‌زدند و با گلوله های مستقیم توپ سنگرهای بالای خاکریز را هدف قرار می دادند ، سنگرها یکی پس از دیگری با اصابت گلوله مستقیم تانک ها منهدم می شدند و گونی های پر ازخاک سنگرها مانند پر در هوا و زمین به پرواز در می آمدند ، ابری سیاه از دود و خاک و خاکستر بالای کانال را گرفته و چنان گرد و خاکی در داخل کانال برپا بود که هیچی از دور دیده نمی شد .

در مکانی خلوت و دنج نشسته و نبردی را به تماشا نشسته بودیم که سراسر عشق بود و غیرت و مردانگی ، این سوی میدان پنجاه یا شصت نفر آدم خسته و واقعاً بی‌خواب و بی رمق با سلاح سبک و آنطرف صدها تانک و هزاران نیروی پیاده با پیشرفته ترین تجهیزات نظامی روز جهان و با آتش و پشتیبانی کامل هوایی و زمینی ...

محل استقرار گروه کوچک ما کاملاً ساکت و امن بود واز فاصله ای دور نظاره گر اوضاع وخیم خط پدافندی و وضعیت سخت و هولناک همرزمان بودیم ، دشمن زبون که از شهامت و مقاومت و ایثار رزمندگان و از ناتوانی و ناکامی نیروهای بیشمارش در شکستن خط و بازپس گیری کانال ، حسابی به خشم آمده و عصبانی بود ، با تمام تجهیزات و تسلیحات زمینی و هوایی خود کانال و اطراف آنرا می کوبید و از زمین و آسمان فقط آتش بود که روی مواضع دفاعی گردان می ریخت ، دودی سیاه و تیره سرتاسر خط را در برگرفته و آتش و خاکستر بود که از هر سوی کانال به هوا بر می خواست .

دقایق هر کدام به اندازه ساعتی می گذشت و نگرانی واضطراب در بین گروه کوچک مان موج می زد ‌، همگی ساکت و بی سر و صدا لبه خاکریز نشسته و با ناراحتی اوضاع خطر ناک و هولناک خط پدافندی را نگاه می کردیم . ‌

به راستی چگونه می توان آن همه ایثار و شجاعت و مقاومت را در بیان تحلیل ها و تفسیرهای متداول جنگی جهان توجیه و تشریح نمود !؟ نفراتی اندک با جسمی بی رمق و زاجر از بیخوابی ، بدون کوچکترین کمک و پشتیبانی با کمترین سلاح این سوی میدان و دهها تیپ و لشگر از نفرات پیاده و کماندو دشمن با حمایت صدها دستگاه تانک و توپ و خمپاره و هواپیما و هلیکوپتر آن سوی میدان ، کدامین عقل دوراندیش و محاسبه گر را باور آید که در این معرکه نابرابر و ناجوانمردانه ، فتح و پیروزی از برای همان گروه کوچک و اندک حاصل خواهد شد ! مگر میشود دشمنی این چنین قدرتمند و مجهز در کمال ذلت و خواری ننگ شکست را بجان بخرد !؟…

سردار شهید رضا زلفخانی معاونت دلاور گردان حضرت حر لشگر 31 عاشورا در عملیات بدر

مشغول تماشای خط و میدان نبرد بودم که به ناگهان درگیری و تیراندازی در داخل حوضچه ها هم آغاز شد و خبر از نفوذ کماندوهای عراقی داد ، سردار زلفخانی به کنار سنگرم آمده و‌ دستور دادند که سریع با دوتا از آر پی جی زنها به کمک برادران تیربارچی مستقر در مقابل حوضچه ها رفته و از پیشروی نیروهای دشمن جلوگیری کنم ، بی درنگ حرکت کرده و با سرعت و نیم خیز خود را به مقابل حوضچه ها رسانیده و شروع به شلیک موشک کردیم ، کماندوهای عراقی تا حوضچه سوم جلو آمده و در تلاش برای ورود به حوضچه دوم بودند ، با اصابت موشک ها به دیواره و لبه حوضچه دوم ، حمله کماندوهای عراقی تبدیل به دفاع شد و از لبه حوضچه سوم مشغول تیراندازی به سمت کانال شدند .

قشون عظیم دشمن بدون ذره ای حرکت و پیشروی همانطور وسط میدان ایستاده و فقط با مسلسل و توپ خاکریز را می زدند ، تانک‌های پیش قراول تی 72 هم مدام جلو و عقب می رفتند و مستقیم به قلب خط نمی زدند ، با مانورهای عجیب و مختلف به کانال نزدیک می شدند و سپس سریع دور زده از خط دور می شدند ، انگاری عراقی ها اینبار قصد حمله مستقیم و شکستن خط را نداشتند و به دنبال اهدافی دیگر بودند.

تا دم دم های غروب تانکها به بازی موش و گربه خود ادامه داده و آتش بارهای سنگین و سبک دشمن هم حسابی کانال و سنگرهای دفاعی گردان را گلوله باران کردند تا اینکه کم کم کماندوها شروع به عقب نشینی از داخل حوضچه ها کردند و پشت سرشان هم تانکها و نیروهای پیاده حاضر در وسط میدان عقب کشیدند و بدین ترتیب بار دیگر با عنایات خداوند متعال و ایثار و فداکاری بچه‌های دلاور گردان ، فتح و پیروزی نصیب رزمندگان کم تعداد داخل کانال گردید و لشگر عظیم و پرشمار دشمن بدون کوچکترین موفقیت و دستاوردی عقب کشیده و ناکام و شکست خورده به پشت کانال بدبو نقل مکان کرد .

با عقب نشینی قشون دشمن ، آتشباران کانال هم یکباره متوقف شد و دوباره صدای تکبیر و صلوات رزمندگان از داخل کانال به آسمان برخاست و فضای منطقه را در برگرفت ، با رسیدن سردار زلفخانی و هم‌رزمان دلاورش ، ما نیز برخاسته و همراه شأن شدیم و با عبور از داخل لوله پل بتونی ، شاد و خندان به جشن پیروزی یاران پیوستیم .  

 

ادامه دارد...

خاطره از بسیجی جانباز عباس لشگری

با ذکرصلواتی یاد و نام تمامی شهیدان دل باخته حق و حقیقت را گرامی داشته و برای فرج آقا صاحب عصر و زمان (عج) دعا کنیم .

 التماس دعا

 




ادامه مطلب

[ جمعه 99/6/7 ] [ 10:34 عصر ] [ عباس لشگری ]