سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطراتی از عملیات بدر ( قسمت پازدهم )

بسم الله الرحمن الرحیم

رزمندگان گردان حضرت حر استان زنجان در عملیات بدر

 

خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی بدر  

خط_همایون ، جمعه  1363/12/24 ، روز سوم ، پاتک اول 

قسمت پازدهم

نسیم خنک بامدادی جایش را به گرمای داغ جنوب داده و هوائی سوزان و آزار دهنده فضای منطقه را فراگرفته بود ، خط یکسره زیرآتش بود و شدت و حجم گلوله باران بحدی زیاد شده بود که هر لحظه صدها گلوله توپ و خمپاره و راکت و موشک به اطراف کانال اصابت می کرد و ترکش های ریز و درشت ، داغ و سفیرکشان از بالای سنگرها رد می شدند. 

قشون عظیم تانکها و نفرات پیاده دشمن سرتاسر دشت مقابل را فراگرفته و آماده حرکت بسوی کانال می شدند ، شدیداً کمبود موشک داشتم و از برادر حسن محمدی هم هیچ خبری نبود ، حتماً باید برای رویارویی با تانک ها ، تعدادی موشک تهیه می کردم ، اما آتشباران عراقی ها بقدری گسترده و شدید بود که از ترس موج انفجارات و سیل ترکش ها که مثل بارون روی کانال ریخته می شد ،  جرات خارج شدن از سنگر را نداشتم .

غرش تانکها خبر از آغاز تک دشمن داده و صدای خش خش تانک ها فضای منطقه را پر می کند ، با پیشروی قشون دشمن ، چند فروند هلیکوپتر هجومی و توپ دار عراقی هم بالای سر ستون تانکها ظاهر شده و با گلوله توپ و راکت شروع به زدن سنگرهای بالای خاکریز نمودند ، داخل کانال به جهنمی سوزان و آتشین تبدیل شده و دود و آتش و خاکستر از هر طرف خط به آسمان برمی خواست ، اوضاع اصلأ خوب نبود و بدون ذره ای پشتیبانی زمینی و هوایی زیر آتش شدید و گسترده دشمن کاملاً زمین گیر شده و با گذشت هر دقیقه ای هم عزیزی پاکباز و دلاور با پیکری خونین و پاره پاره از جمع یاران همرزم کم شده و با لبانی خندان و قلبی خشنود به دیدار معشوق می شتافت .

کف سنگر افتاده و جرات تکون خوردن نداشتم که یکدفعه سردار رضا زلفخانی معاون دلاور گردان نیم خیز و نفس زنان وارد سنگر شد و خنده کنان گفت : شنیدم که دیشب دنبال موشک می گشتی ، چندتا گونی برات آوردم و بعد هم گونی های پر از موشک را کنار سنگر گذاشته و سراسیمه لبه خاکریز پریده و با دوربین مشغول وارسی اطراف شد که بلافاصله هم موقعیتشان شناسایی و آماج رگبار گلوله مسلسل هلیکوپترها و تانکها قرار گرفت و شتابان داخل سنگر پریده و همزمان هم چند راکت هلیکوپتر به بالای خاکریز اصابت و چند گلوله مستقیم توپ تانک هم به دیواره خاکریز خورده و گرد و خاک و دود و خاکستر همه جا را فرا گرفت .

سردار شهید سهراب اسماعیلی - سردار شهید رضا زلفخانی - سردار شهید اسدالله حیدری

همانطور که داخل سنگر پناه گرفته بودیم ، سردار زلفخانی از فعالیت و جابجایی کماندوهای عراقی در داخل حوضچه ها گفته و سفارش اکید کرد که در طول پاتک ، چهار چشمی مواظب نفوذشان به داخل کانال باشم ، بعد هم خداحافظی کرد و نیم خیز از سنگر خارج و زیر آن همه تیر و ترکش و موج انفجار راهی سمت پایین کانال شد .

با دیدن رفتار بی پروا و شجاعانه سردار زلفخانی قوت قلب و جرات یافته و بی توجه به باران ترکش و سنگ و کلوخ شروع به آماده کردن موشک ها کردم و بعدش هم به لبه خاکریز رفته و خیلی با احتیاط و یواشکی مشغول وارسی اطراف شدم ،  قشون عظیم تانکها و نیروهای دشمن داشت گام به گام به کانال نزدیک و نزدیکتر می شد و هلیکوپترها از آسمان و تانکها از زمین با گلوله توپ و رگبار مسلسل  ، اجازه تکون خوردن را به کسی نمی دادند ، داخل حوضچه ها هم شلوغ بود و تعداد زیادی کماندو در داخل حوضچه پنجم اجتماع کرده بودند ، فکر می کردم که طبق روال تک های قبلی ، قشون اصلی دشمن وسط میدان ایستاده و فقط تانک های تی 72 به خط خواهند زد ، اما با تعجب دیدم که اینبار تاکتیک عراقی ها کاملاً تغییر کرده و دارند با کل قشون به سمت خط پدافندی می آیند

وضعیت کانال داشت زیرآتشباران بی امان دشمن لحظه به لحظه بد و بدتر می شد و قشون عظیم و بیشمار تانکها و نیروهای پیاده و کماندوی عراقی داشتند دقیقه به دقیقه به‌ خط پدافندی نزدیک و نزدیکتر می شدند ، غرش سهمناک و صدای دلخراش شنی تانکها ، همچون پتکی آهنین و سنگین بر روح و جسمم فرود می آمد و باعث ایجاد رعب و دل شوره در اعماق دلم می شد ، باور کنید تعداد تانک‌های دشمن دهها برابر مدافعان خسته و بی رمق و بی خواب داخل کانال بود ، حالا نفرات پیاده و کماندو بماند که چشم از شمارش شأن عاجز و ناتوان بود .

در اندیشه حفاظت از خط پدافندی و چگونگی  مقابله با تک سنگین دشمن بودم ولی با دیدن آن همه تانک مدرن و تجهیزات قوی و دهها تیپ و لشگر از نفرات پیاده و کماندوهای ورزیده گارد ریاست جمهوری عراق ، که سرتاسر پنهای دشت مقابل را فرا گرفته بودند و با وجود آتش شدید و سنگینی که از هوا و زمین بر روی مواضع دفاعی گردان ریخته می شد ، طوری که احدی توان برخاستن و جرات نگاه کردن به جلو را نداشت و با برآورد امکانات و تجهیزات بسیار اندک و محدود خودمان که در کل شامل سی یا چهل نفر نیروی بسیجی و پاسدار و چند قبضه تیربار سبک ، آرپی جی هفت ، اسلحه کلاش ، چندین جعبه نارنجک دستی می شد و با توجه به خستگی و بیخوابی شدید هم‌رزمان که چند روز و شب متوالی و با تمامی توان در حال جنگ و گریز و مقاومت بودند ، انجام اینکار نه تنها از نظر عقلی بعید و غیرممکن می نمود ، بلکه در میدان عمل نیز کاری بس سخت و دشوار و حتی ناشدنی به نظر می آمد و تفکر پیرامون همین مسایل چنان دل نگران و پریشان خاطرم کرده بود که وجودم پراز دلهره و اضطراب شده بود.

قشون دشمن در پناه آتش تهیه سنگین زمینی و هوایی خود را به نزدیکی کانال رسانیده و باردیگر درگیری نزدیک و نابرابر آغاز شد ، تعداد بیشماری تانک تی 72 بصورت افقی و در کنار هم در‌ جلوی قشون حرکت می کردند و نقش سپری ضد موشک برای بقیه تانکها بازی می کردند و برای همین هم هرچه موشک شلیک کردیم به تانک‌های تی 72 جلوی ستون خورد و کمانه کرد و قشون دشمن بدون کوچکترین ایست و توقفی به سمت خط پدافندی پیش آمد .

دقایق بسیار وحشتناک و دلهره آوری بود ، تانک ها مستقیم به دل خاکریز زده و مقابل دیدگان مات و مبهوت مان داشتند از چند نقطه به کانال نزدیک و نزدیکتر می شدند ، همه رزمندگان با آن امکانات و تجهیزات و نفرات کم هرچه در توان داشتند ، مایه گذاشته و مردانه جنگیده و می جنگیدند ، اما انگار اینبار اوضاع فرق می کرد و پیروزی تجهیزات و تسلیحات بود و کاری هم از دست هیچ کس بر نمی آمد ، سایه شوم وحشت داخل کانال سایه افکنده و همه نگران سقوط خط و افتادن کانال به دست عراقی ها بودند ، با سقوط خط و اسارت و حقارت و شکست ، فاصله ای نداشتیم که ناگهان فریادهای بلند سردار زلفخانی در کانال طنین انداز شد که تانک های عقبی را بزنید ، سردار دلاورانه طول خط را پیموده و ضمن تشویق و ترغیب رزمندگان به ایستادگی و مقاومت  ، آر پی جی زنها را توصیه به زدن تانک‌های ردیف دوم و سوم قشون عراقی ها میکرد .

حرکت شجاعانه و بی باکانه سردار زلفخانی زیر آن همه آتش و تیر و ترکش ، جان تازه ای به کالبد خسته و نا امید رزمندگان دمید و از هر سوی خط ، آر پی جی زنها شروع به زدن تانک‌های عقبی دشمن کردند و طولی هم نکشید که با عنایات الهی و ایثار و شجاعت یاران اولین تانک دشمن در ردیف دوم مورد اصابت موشک قرار گرفت و با صدایی مهیب منفجر شده و شروع به سوختن کرد ، تانک‌های کناری و پشتی تانک شکار شده با دیدن صحنه چنان دچار ترس و وحشت شدند که آرایش جنگی را فراموش و هر کدام به طرفی شروع به فرار کردند ، تانک های  پیش قراول تی 72 هم که به خاکریز رسیده و فقط جندمتری با ورود به کانال فاصله داشتند ، با دیدن فرار همقطاران خود ، سریع دست از پیشروی برداشته و بطرز  هراسان دور زده و شتابان از مقابل خاکریز دور شدند ، درست در این زمان دومین تانک عراقی هم هدف موشک رزمندگان قرار گرفته و منهدم شد و همین امر هم باعث هراس و درهم آمیختگی بیشتر قشون وحشت زده دشمن شد .

باور کردنش سخته ، اما اینبار هم با عنایات رب کریم و ایثار و فداکاری رزمندگان طمع تلخ شکست را به عراقی ها چشانیده و دوباره صدای فریادهای بلند الله اکبر و صلوات هم‌رزمان فضای منطقه را پرکرد . قشون مجهز و پرتعداد دشمن هم که فقط چند قدمی با پیروزی فاصله داشت ، آنچنان ترسیده و متلاشی شد که همه تانکها فرار کرده و نیروهای پیاده و کماندو در میانه میدان بطرز خنده داری پخش و پراکنده شدند.

ادامه دارد...

خاطره از بسیجی جانباز عباس لشگری

با ذکرصلواتی یاد و نام تمامی شهیدان دل باخته حق و حقیقت را گرامی داشته و برای فرج آقا صاحب عصر و زمان (عج) دعا کنیم .

 التماس دعا




ادامه مطلب

[ سه شنبه 99/6/11 ] [ 10:21 عصر ] [ عباس لشگری ]