سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطراتی از عملیات بدر ( قسمت سی و یکم )

بسم الله الرحمن الرحیم

سردار شهید مهندس مهدی باکری فرمانده لشگر 31 عاشورا

خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی بدر  

روز پنجم ، شنبه 25 اسفند ماه 1363 آخرین روز عملیات ، نبرد پاکبازانه سردار باکری

قسمت سی و یکم

دشت مقابل سیل بند که تا اتوبان امتداد داشت ، مملو از نیرو و تجهیزات زرهی بود و تانکها در چندین ردیف افقی و عمودی در حال جلو آمدن بودند و پشت هرکدام هم کلی نیروی پیاده و کماندو در حال حرکت بودند ، از سمت راست و منطقه کیسه ای (نعل اسبی) هم تعداد کثیری تانک و نفرات پیاده داشتند با سرعت به سمت سیل بند می آمدند و از سمت چپ و داخل نخلستان هم تعداد زیادی کماندوی عراقی با تاکتیک دشت بانی و قدم به قدم داشتن به انتهای نخلستان و ساحل رودخانه نزدیک می شدند   . 

اوضاع هیچ خوب نبود و لحظه به لحظه هم بدتر و بدتر می شد ، هنوز خبری از نیروهای کمکی نبود و مدام هم از تعداد همسنگران کمتر کمترتر می شد ، نقطه به نقطه سیل بند با صدها گلوله توپ و خمپاره و کاتیوشا شخم زده می شد و همه جا را دود و آتش و انفجار فراگرفته بود ، ترکش های ریز و درشت همچون نقل و نبات به سرمان می ریخت و رگبار مسلسل تانکها بصورت یکسره به تاج و دیواره بیرونی سیل بند می خوردند و با صدای رعب آور شلاق گونه از بالای سرمان رد می شدند.

سرداران حماسه آفرین استان زنجان در دوران دفاع مقدس

برادر حاج میرزا علی رستم خانی فرمانده دلاور تیپ اول لشگر عاشورا با تنی چند از یاران و‌ هم‌رزمان به استقبال تانکها و نیروهای دشمن در سمت چپ و منطقه کیسه ای رفتند که این آخرین باری هم شد که برادر رستم خانی را دیدم ، برادر باکری و یارانش هم در سمت راست و انتهای سیل بند با کماندوهای گارد در داخل نخلستان درگیر شده و ما هم حدود 14 نفری پشت سیل بند با قشون اصلی تانک ها و نفرات پیاده دشمن شروع به پیکار کردیم ، خلاصه درگیریها آغاز و لحظه به لحظه هم شدید و شدیدتر شد تا اینکه حملات و فشار عراقی ها بقدری شدت گرفت که کماندوهای عراقی موفق به تصرف کامل نخلستان و پیشروی به سمت سیل بند شدند ، در کنار نخلستان و انتهای سیل بند درگیری ها به نبرد تن به تن کشیده و چند کماندوی عراقی موفق به نفوذ به پشت دیواره سیل بند شدند ، ورود کماندوها به داخل سیل بند مساوی با سقوط تمام خط و قتل و عام حتمی همه رزمندگان بود و برای همین هم نبردی بسیار نزدیک و سانتی متری در انتهای سیل بند میان رزمندگان و کماندوهای عراقی آغاز و برادر باکری در یک عمل بسیار شجاعانه و شگفت انگیز ، تک و تنها به سمت کماندوهای عراقی یورش برده و با پرتاب پی در پی نارنجک آنان را مجبور به فرار از پشت دیواره سیل بند کردند ، حرکت بی باکانه و عمل استشهادی فرمانده دلیر و غیرتمند لشگر و فرار بزدلانه کماندوهای ورزیده و آموزش دیده گارد ریاست جمهوری عراق ، توان و جان تازه ای به کالبد خسته و از رمق افتاده رزمندگان بخشیده و همگی بی پروا و با شور و هیجانی توصیف ناپذیر به قشون کماندوها در کنار نخلستان حمله و رگبار زنان و الله اکبر گویان آنان را تا میانه های نخلستان به عقب راندند .

فرمانده لشگری در کنار رزمندگان خود ، در خط اول نبرد ، همچون رزمنده ای ساده و خاکی ، مخلصانه و بی ادعا در حال پیکار و مقاومت بود ، به راستی در کدامین روش ها و تاکتیک های نظامی ارتش های دنیا ، می توان این همه از خود گذشتگی و فداکاری و شهامت را از فرماندهان رده بالای نظامی به تماشا نشست ؟ فرمانده لشگری در میدان نبرد !؟ در خط مقدم درگیری !؟ آن هم درست میانه جنگ تن به تن ! فقط می توان گفت که او سربدار شیدایی بود که در مکتبی آیین پاکبازی و شجاعت را آموخته بود که معلم و پیشوایش مولا علی(ع) و سالار شهیدان امام حسین (ع) بودند که شهادت و مرگ سرخ را بهتر از هر زندگی ننگین و ذلت بار میدانستند…

با ناکامی و عقب نشینی مذبوحانه کماندوهای عراقی ، سر و کله دهها فروند هلیکوپتر عراقی در بالای سرمان پیدا شده و بدلیل عدم وجود پدافند هوایی در منطقه نبرد ، راحت و آسوده به مواضع دفاعی رزمندگان نزدیک و با مسلسل و توپ و راکت و موشک شروع به زدن سنگرها کردند ، دقایق بسیار هولناک و دلهره آوری بود و هرچه هم زمان می‌گذشت ، بر حجم آتش‌باری و فشار و حملات نیروهای عراقی افزوده می شد و در مقابل اما مدام از نفرات ما کاسته و مهمات مان هم لحظه به لحظه کمتر و کمتر می‌شد.

فرمانده دلاور لشگر آقا مهدی باکری ، در داخل چاله ای در انتهای سیل بند ، یک قبضه خمپاره شصت مستقر و با دیده بانی و گرا دادن یکی از همراهان مشغول زدن ستون تانکها و نیروهای پیاده در مقابل سیل بند و کماندوهای گارد در داخل نخلستان بود و در آن گرمای سوزان و طاقت فرسا و در زیر آتش بی امان دشمن و بارانی از تیر و ترکش لحظه ای آرام و قرار نداشت و یکسره و بی وقفه در حال تلاش و فعالیت و نبرد بود .

پیشروی دشمن از سمت راست و قسمت کیسه ای توسط برادر رستم خانی و یاران پاکبازش ناکام مانده و تانکها و نیروهای پیاده عراقی با انهدام چند دستگاه تانک مجبور به عقب نشینی شده و دیگر موفق به تصرف ساحل رودخانه و قسمت کیسه ای و محاصره سیل بند نشده بودند ، اما قشون اصلی دشمن در سمت مقابل سیل بند ، به هیچ عنوان دست بردار نبود و یکسره تانکها و نیروهای عراقی در حال حمله و پیشروی به سمت سیل بند بودند ، در طرف راست و سمت نخلستان هم کماندوهای گارد در حال تلاش برای تصرف دوباره نخلستان و دست یابی به ساحل رودخانه بودند .

وضعیت خط اصلأ خوب نبود و دیگر کمتر سنگری پشت سیل بند به چشم می خورد که داخلش شهیدی غرقه در خون و پاره پاره نباشد ، زخمی های بدحال و ناتوان به کنار قایق منتقل و آنانی هم که توانی داشتند و می توانستند راه بروند ، خودشان به تنهائی عازم عقبه می شدند ، کم کم مهمات سنگرها داشت به اتمام می رسید و هنوز هیچ خبری از رزمندگان گردان های پشتیبان و مهمات نبود .

گلوله های خمپاره شصت آقا مهدی به اتمام رسیده و ایشان هم به پشت سیل بند آمده و در کنار سایر رزمندگان مشغول زدن آر پی جی شدند ، رفتار و حالات برادر باکری کاملآ تغییر کرده و انگاری دیگر در این دنیا نبود و مست و شیدا در عالمی دیگر سیر می کرد ، مدام زیر لب ذکر می گفت و برای روحیه دادن و تشویق رزمندگان بلند بلند الله اکبر و یا حسین (ع) و یا زهرا (س) و یا مهدی (عج) فریاد می زد ، دیگر خیلی با همراهان و یارانش حرف نمی زد و به تماس های متوالی بیسیم ها هم اصلأ جواب نمی داد و مدام هم به بیسیم چی ها می گفت که بگوید ، مهمات و نیرو بفرستند .

راستش نمی دانم در چه حال و هوا و چه عالمی بود ، اما هر کجا که بود‌ ، آنچنان مشغول عشق و عشقبازی بود که دیگر هیچ توجه ای به انفجارات متعدد و باران گلوله ها و ترکش ها نمی کرد و بی پروا و دلیرانه به بالا و پایین سیل بند می دوید و ضمن تشویق رزمندگان ، عرق ریزان و نفس زنان به سمت قشون دشمن گلوله و موشک شلیک می کرد.

حالات روحانی و اعمال متهورانه آقا مهدی در آن لحظات آتش و خون خبر از دل بریدن از دنیا و پیوستن به یار می داد ، او همچون پروانه‌ای عاشق از برای سوختن ، جسم و جانش را در طبق اخلاص نهاده و با تمام وجود در پی گمشده خود یعقوب وار به دور شعله های سوزان شمع شهادت می گشت و از برای وصال و دیدار معشوق ازلی ثانیه شماری می کرد

ادامه دارد.....

خاطره از بسیجی جانباز عباس لشگری

با ذکرصلواتی یاد و نام تمامی شهیدان دل باخته حق و حقیقت را گرامی داشته و برای فرج آقا صاحب عصر و زمان (عج) دعا کنیم .

التماس دعا




ادامه مطلب

[ یکشنبه 99/7/6 ] [ 12:9 عصر ] [ عباس لشگری ]