سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرداران زنجان سردار شهید کمال قشمی

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

 ( اِنَّ اللهَ عالِمُ غَیبِ السَّمواتِ وَ الاَرضِ اِنَّهُ عَلیمُ بِذاتِ الصّدُوُر )

بدرستیکه خدا دانای نهان آسمانها و زمین است ، بدرستیکه اوست دانا بضمائر سینه ها

( سوره مبارکه فاطرـ آیه 37 )

در طـریـق عـشـقـبـازی امـن و آسـایـش بـلاسـت

ریـش بـاد آن دل که بـا درد تـو خـواهـد مـرهـمـی

اهـل کــام و نــاز را در کــوی رنــدی راه نیـسـت

رهـروی بـایـد جـهـانـسـوزی نـه خـامـی بیـغـمی

(حافظ)

 سرداران زنجان سردار شهید کمال قشمی

فرازی از زندگینامه سردار شهید کـمـال قـشـمـی

شیرمرد زنجانی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز گردان های خط شکن حضرت ولیعصر(عج) و حضرت امام حسین(ع) و حضرت امام سجاد(ع) استان زنجان در دوران دفاع مقدس

سردارشهید کـمـال قـشـمـی به سال 1344 دریکی از کوچه های قدیمی شهرستان زنجان چشم به جهان گشود و تیرماه 1367  در منطقه عملیاتی ماووت در کسوت فرماندهی گردان حضرت امام حسین (ع)  در سن 23  سالگی به آروزی دیرین خود دست یافته وعاشق و شیدا تا بارگاه معشوق ،خونین بال و خرسند پرواز نمودو به درجه والای شهادت نائل آمد .

 

  ( یادش گرامی )

سرداران زنجان سردار شهید کمال قشمی

گــرمـن کـشـمـت دم مـزن و بــاک مـدار

چـون مـن دیـت کـشـتـة عشـق خـویـشـم

سرداران زنجان سردار شهید کمال قشمی  

شهید کمال قشمی از جمله نوجوانان با ایمان و پرشور و حرارتی شهرستان زنجان می باشد که از همان اولین روزهای شروع انقلاب اسلامی با ملحق شدن به تظاهرات خیابانی وارد صحنه مبارزات انقلابی شده و با گذشت اندک زمانی آنچنانی عاشق و شیفته مرام و مسلک پیر جماران می گردد که از تمامی هستی خویش گذشته و همچون سربازی جان برکف و دل باخته ، بی ادعا و دلسوز مشغول انجام تکلیف و پاسداری از آرمانهای والای انقلاب میشود .

شهید قشمی خدمت به اسلام و پیشبرد اهداف انقلاب و اطاعت از امام را آنچنان مقدس و شریف می داند که تمامی اوقات شبانه و روزی خود را وقف انجام وظیفه می نماید . او آنقدر دل داده و عاشق امام و انقلاب میشود که دوره راهنمائی را به پایان نرسانیده ترک تحصیل می نماید تا بتواند آزادانه تمامی وقت خود را صرف انجام فعالیت های انقلابی و حراست از خون شهیدان انقلاب نماید .

با شروع جنگ تحمیلی ، شهید قشمی از اولین کسانی می باشد که عاشقانه و مخلصانه داوطلب حضور در میادین نبرد میشود اما متاسفانه بدلیل کم بودن سن از اعزام ایشان ممانعت مِی گردد ،

شهید قشمی همانند پروانة ای شیدا خود را به آب و آتش می زند تا شاید دل مسئولین اعزام را نرم کرده و رهسپار پادگان آموزشی شود ولی هرچه زحمت می کشد نمی تواند از سد اعزام نیرو بسیج رد شود و بالاخره مجبور میشود با زیرکی تمام دست به شناسنامه خود برده و تاریخ تولدش را دوسال بزرگتر نماید و با این ترفند موفق به حضور در دوره های آموزش نظامی شده و عاقبت مشتاقانه عازم مناطق جنگی شود .

شهید قشمی در سال 1362 ازدواج می نماید و تنها دوماه زندگانی مشترک داشته و بعد از آن کوله بار جنگ برداشته و رهسپار جبهه میشود، او در طول هشت سال جنک و دفاع در دهها عملیات کوچک و بزرگ دلیرانه و مردانه حضور یافته و همواره سعی می کند از نیروهای خط شکن گردان های عمل کننده باشد ، ایشان همیشه تلاش می کرد که خود را به خط اول درگیری رسانیده و با شجاعت مثال زدنی با نیروهای مزدور بعثی پیکار نماید، دلاوری و بی باکی او اکثرا مواقع منجر به مجروح شدنش می شد و به همین دلیل به دفعات در مناطق مختلف عملیاتی زخم برداشته و در بیمارستان بستری می گردید اما باز زمانی نمی کشید که بعد از بهبودی مختصری که می یافت ، رهسپار منطقه می شد و باز به جمع همرزمان می پیوست .

شهید قشمی در عملیات عاشورائی کربلای پنچ جراحات شدیدی برداشته و با توجه به  مجروهیت سختی که دارد مجبور میشود چند ماهی را در بیمارستان سپری نماید  ، جراحات بدن رفته ، رفته بهبود یافته و خوب میشود اما درد فراق و دوری از رزمگاه عشاق پروانه صفت لحظه ای او را رها نکرده و عاقبت با بهبودی نسبی که پیدا می کند دگرباره کوله بار نبرد برداشته و به سمت جبهه های حق علیه و باطل می شتافتد و اینبار فرماندهی گردان حضرت امام حسین (ع) لشگر 8 نجف اشرف را قبول نموده و باز عاشقانه به همراه رزمندگان مجنون صفت بسیجی ، پاسداری و حفاظت از خط پدافندی ماووت را برعهده می گیرد و تا پذیرش قطعنامه 598 در آن همان منطقه مستقر میشوند.

با قبول قطعنامه سازمان ملل از سوی ایران ، به تمامی یگان های رزمی دستور داده میشود تا خط مرزی بین دوکشور عقب نشینی نمایند و به همین دلیل شهید قشمی نیروهای گردان را حرکت داده و به سمت خطوط مرزی هدایت می کند ، با وجود پذیرش قطعنامه ، عراقی ها دست بردار نبوده و یکسره مسیر حرکت گردان را زیر آتش شدید توپخانه قرار داده بودند ، حرکت نیروها بسیار کند بود و انفجار گلوله های توپ و تانک و خمپاره و راکت منطقه را به جهمنی سوزان تبدیل کرده بود و دود و خاکستر ناشی از انفجارها آسمان بالای سر بچه ها  را کاملا تیره و تاریک نموده بود ،  به ناگهان گلوله توپی در نزدیکی شهید قشمی با زمین برخورد کرده و منفجر گردید و چند ترکش کوچک و بزرگ به ناحیه جمجمه و شکم ایشان اصابت کرده و در میان دیده گان گریان همرزمان پیکر غرق خون او به پشت تویوتا گذشته میشود تا به بیمارستان انتقال داده شود .

 اما دیگر وقت ، وقت پرواز کبوتر خسته جانی بود که در طول هشت سال جنگ و نبرد بهترین یاران و همسنگرانش را یکی ، یکی به خاک سپرده بود و اینک احساس غریبی و غریب می کرد و در این تنهایی زجر آور به امید عنایت دوست بال و پر می زد و برای عروجی خونین ثانیه شماری می کرد و در نهایت به آرزوی دیرین خود دست یافته و آرام و خوشدل تا بارگاه وصال بال گشوده و خونین پیکر و مجروح به دیدار یار می شتافتد .

( نام و یادش برای همیشه تاریخ جاوید و ماندگار )

سرداران زنجان سردار شهید کمال قشمی

کــی بــود در راه عـشــق آســوده گــی ؟     سـر بـه سـر درد اسـت و خــون آ لــودگـی

تــا نــسـازی بــر خـود آسـایـش حــرام        کــی تــوانــی زد بــه راه عــشـق گــام

(شیخ بهائی )


سرداران زنجان سردار شهید کمال قشمی

با ذکرصلواتی یاد و نام تمامی شهیدان دل باخته حق و حقیقت را گرامی

داشته و برای تعجیل در فرج آقا صاحب زمان (عج) دعا کنیم .

(با التماس دعا )




ادامه مطلب

[ سه شنبه 93/10/23 ] [ 12:48 صبح ] [ عباس لشگری ]