سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انتخاب !؟ دست نوشته ای عرفانی و زیبا ازمعلم شهید حسین تجلی

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

( فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ وَمَنْ یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا ) پس کسانی باید در راه خدا جهاد کنند که (دست از جان شسته‌اند و) زندگی این جهان را به آن جهان می‌فروشند. و هر کس در راه خدا جهاد کند و کشته شود یا فاتح گردد، زود باشد که او را اجری عظیم دهیم. (آیه74 سوره نساء)

در مدرسه کس را نرسد مقام توحید

منزلگه مردان خدا برسر دار است

معلم بسیجی شهید دلاور محمدحسین تجلی ازنیروهای خط شکن وکادرفرماندهی گردان حضرت ولیعصر(عج) استان زنجان

معلم بسیجی شهید دلاور محمدحسین تجلی

ازنیروهای خط شکن وکادرفرماندهی گردان حضرت ولیعصر(عج) استان زنجان

مروی کوتاه بر زندگانی پرثمر شهید محمدحسین تجلی :

بسیجی دلاورشهیدمحمدحسین تجلی چهاردهم خرداد ماه سال 1341 در یکی از محله های قدیمی شهرستان زنجان چشم به جهان هستی گشود و با آغاز انقلاب اسلامی به خیل امت خروشان پیوست و با تشکیل جهاد سازندگی به فرمان حضرت امام(ره)جهادگری پرتلاش و مخلص گشت وطی سال‌های 1358 و 1359 درراستای خدمت به روستائیان محروم و مستضعف زحمات فراوانی کشید تا اینکه جنگ تحمیلی ازسوی صدام بعثی آغاز شد و حسین هم مثل تموم جوانان و نوجوانان غیرتمند و عاشق امام و انقلاب شتابان با یگانهای پشتیبانی جهاد سازندگی زنجان روانه میدانهای خون و شرف شد وباافتخار وشجاعت در تمام مراحل عملیات‌ افتخارآفرین بیت‌المقدس و آزادسازی خونین شهر(خرمشهر)شرکت نمود. 

شهید تجلی بقدری عاشق تعلیم وتربیت بود که وقتی از جبهه برمیگرده،بلافاصله وارد آموزش و پرورش استان زنجان شده و سال 1362 درروستای قره‌بلاغ زنجان به عنوان معلم مشغول تدریس میشه ،اما فصل پائیزتموم نشده حرف عملیات جدید مابین بچه های بسیجی میگرده و حسین هم که دیگه دانسته و ندانسته عاشق فضای پاک و معنوی جبهه ها شده با شنیدن این خبر دوباره هوائی شده و کبوتر دلش واسه شب عملیات و حال و هوای پراز اخلاص و معنویتش پرمیزنه ، خلاصه مدرسه را با صدها بهونه وخواهش و تمنا تحویل میده و شتابان رهسپار جنوب کشور میشه و همراه بچه های غیوروجنگجو زنجانی درعملیات خیبر شرکت میکنه و به گفته همرزمان زنده مانده از اون روزها خیلی هم دلیرانه و جان برکف به مصاف نیروهای بزدل و متجاوز عراقی میره و در طول عملیات و پاتک و تک های دشمن رشادتهای بسیارزیادی را ازخودش به یادگار میزاره .

شهید تجلی سال 1364 در دانشگاه تربیت معلم تهران پذیرفته شده و همزمان باتحصیل در آموزش و پرورش منطقه 16 تهران مشغول به کار میشه ، با شروع عملیات کربلای پنچ در اسفند ماه سال 1365 دوباره کار و تحصیل را رها کرده و خرامان و مجنون عازم جبهه شده و خودشو به عملیات رسونده و بعد از نبردی به یادماندنی و دلیرانه ، مقبول درگاه ازلی شده و جام  شهادت را نوشیده و سبکبارو خونین پیکر تا مظهر دوست پرواز نمود و در جوار رحمت و عنایت محبوب آرام میگیرد  . ( یادش گرامی و راهش پررهرو باد )

شهید تجلی از جمله دلدادگان صادق و کمال یافته مکتب خدائی حضرت امام خمینی (ره) بود که راه صدساله  مقصود را یک شبه پیمود. حسین چنان شیفته و مجنون راه و رسم اهل بیت و حضرت امام بود که در طول جنگ مدام جان پرشورو پاکش به شوق واشتیاق می آمد و از سر عشق چنان دست نوشته های به قلم تحریر در می آورد که هرکدامشان برای خودش مثنوی هفت شهر عشق بود و نمایانگر طریق و مسلک عارفان و طالبان راه حق و حقیقت بود ! اگه باورتون نمیشه ؟فقط این دست نوشته شو بخوانیدکه مربوط به بازگشتش به جبهه و حضور در عملیات کربلای پنچ میشه .

معلم بسیجی شهید دلاور محمدحسین تجلی ازنیروهای خط شکن وکادرفرماندهی گردان حضرت ولیعصر(عج) استان زنجان

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

زندگی،حرکتی است دوری،دوری باطل،آمد و رفتی بیهوده . کار اصلی : پیر شدن ؛ نتیجه ی واقعی : پوسیدن ، نوسانی یک نواخت و ابلهانه . روز مقدمه ای بر شب،شب مقدمه ای بر روز و سرگرم بازی خنک و مکرر این دو موش سیاه و سفید که ریسمان عمر را می جوند و کوتاه می کنند،تا مرگ.

 زندگی تماشایی و تماشای صبح و شام های بی حاصل،بی معنی،یک بازی بی مزه و بی انجام. وقتی نداری،همه رنج و تلاش و انتظار . وقتی می یابی و می رسی همه هیچ و پوچ . باید جاری شد . به عصرسوگند! که انسان هر آینه درزیانکاری است ونامش زندگی کردن،و تو تا حال چه کرده ای؟زندگی کرده ای؟ چه در دست داری؟ سال ها که از دست داده ای چه شده ای ؟

 ای بر سیمای خداوند! ای مسئول امانت او! ای مسجود ملائک او! ای جانشن الله در زمین،در جهان! شده ای پول! شده ای شهوت! شده ای شکم! شده ای دروغ! شده ای درنده! شده ای پوک! پوچ خالی! یا نه پر از لجن و دگر هیچ .که درآغاز،کالبدی بودی،مرداری،لجنی (حماء مسنون) گل بدبوی پلید.ای زاغ لجن خوار!از این مرداب وجودیت بدر آی! از این لجن زار زیستنت ناگهان خود را به ننگ آغشته،سر به صحرای آفتاب جزیره نه?بر کویری از رملستان تافته و خشک،رو به سوی خدا کن . ای نی زرد و خشک وپوک!بنال از غربت?بنال از تبعید،ای ابزار بیگانه ها و دشمن ها!ای بر لب ها ی دیگران ترانه ساز!آهنگ نیستان خویش کن، و اکنون باید انتخاب کرد.

 ((خدا را یا خود را،پیوند را یا رهایی را،ماندن را یا رفتن را،خوشبختی را یا کمال را،لذت را یا مسئولیت را،زندگی برای زندگی را یا زندگی برای هدف را،علاقه و آرامش را یا عقیده و تلاش را،غریزه را یا شعور را،عاطفه را و یا ایمان را انتخاب خواهم کرد.خدا را و رهایی را و رفتن را و کمال را و مسئولیت را و زندگی برای هدف را،و عقیده و جهاد را و شعور را و ایمان را)).

 در هر بامدادان و شامگاهان موذن قبل از ندای دلنشین اذان می گوید:( افوض و امری الی الله... ) تمام کارهایم را به خدا وا می گذارم پس شما نیز بایداین چنین باشید . اراده و استقامت خویش را به ملائک نشان دهید. بگذارید ملائک ببینند که وقتی مشکلات و مصائب از هر سو بر آدم (خلیفه الله ) می بارند او چون کوه?وه که چه می گویم?برتر از کوه می ایستد و سر خم نمی کند.بایستید و با ایستادنتان باعث فخر خدا شوید.

 آیه ( اعلم ما لا تعلمون) خدا را برای ملائک تفسیر کنید (لا غوینهم) را که شیطان گفت شما را ندیده بود.شما را نمی شناخت.آری نمی تواند بشناسد. چرا که خدا از روحش در آدم دمید.چشم شیطان توان دیدن روح خدا را ندارد.برایتان شعر نمی گویم.به این امر ایمان دارم و می دانم که شما نیز هم چنین.

پدر و مادم از اینکه به حرف ( دایگان دلسوز تر از مادر ) اعتنا نخواهید کرد. بلند چون سرو،بی نیاز چون گیاه کویر،ایستاده چون کوه و خروشان چون دریا،و وسیع چون خلقت بمانید. سر خویش بالا بگیرید این آهنگ شیطانی را که ما با رفتن او قادر به زندگی نیستیم،در ضمیر ناخود آگاه خویش لگد کوب کنید.

دیگر نمی دانم چه بگویم ساعت 4 صبح پنج شنبه 25/2/65 است و من در خوابگاه دانشگاه نشسته و به آینده ام و به آینده ی شما می اندیشم نگذارید که.... - جای خالی این سطر محل چکیدن اشک امید از چشمانم است - شیطان وشیطانیان به دیده ی ترحم به شما بنگرند.کمرتان را صاف کنید.به هنگام خطاب - ارجعی الی ربک - نیز ایستاده بمانبد و ایستاده رجعت کنید.دیگر باید بلند شوم و دنباله ی راه را برم.بدانید که ناآگاهانه نرفتم.انتخاب کردم?انتخاب . ( خوشا به سعادتت که به حقیقت سرباز واقعی اسلام و امام (ره) بودی )

عـاشقان روی او را خانـه وکاشـانـه نیست

مرغ بال و پرشکسته فکر باغ و لانه نیست

گر اسـیر روی اویی نیست شو ، پروانه شـو

پای بند ملک هسـتی در خور پروانـه نیست

می گساران را دل از عالم بُردن شیوه است

آنکه رنگ و بوی دارد لایـق میخانه نیست

(حضرت امام خمینی «ره» )

 یکی از پارک های عمومی تهران ـ مسافرت زیارتی به مشهد مقدس ـ  کادر فرماندهی گردان حضرت ولیعصر (عج) استان زنجان ـ  یک ماه قبل از عملیات والفجر هشت ـ تصرف شهر فاو عراق  - نفرات ایستاده از سمت راست : بسیجی شهید حمید کاظمی ، بسیجی جانباز حمید گوزلیان ، بسیجی غواص رضا مرادی ، بسیجی غواص جانباز رسول فتحی ، سردار بسیجی غواص جانباز حاج مجید ارجمندفر ، رزمنده بسیجی مرحرم حاج جعفر اوصانلو ، بسیجی غواص جانباز جمال زرگری ، بسیجی غواص شهید جعفر بیات ، بسیجی شهید احمد علیجانی ، بسیجی غواص جانباز جواد محمدی ، سردار غواص شهید باقر فتح اللهی ، بسیجی جانباز جعفری ، بسیجی غواص شهید حسین تجلی ، نفرات نشسته از سمت راست : بسیجی جانباز جعفر سودی ، بسیجی غواص شهید اکبر سعادتی خمسه  ، بسیجی غواص شهید یوسف قربانی ، بسیجی جانباز رسول حاتمی ، بسیجی جانباز عباس لشگری ، بسیجی جانباز محرمعلی بیات ، 

لازم به ذکر است تمامی دست نوشته های معلم شهید حسین تجلی جمع آوری و در قالب کتابی بنام صرف خون به چاپ رسیده . 

با ذکرصلواتی یاد و نام تمامی شهیدان دل باخته حق و حقیقت را گرامی داشته

 و برای تعجیل در فرج آقا صاحب زمان (عج) دعا کنیم .

 (با التماس دعا )




ادامه مطلب

[ شنبه 94/2/19 ] [ 12:35 عصر ] [ عباس لشگری ]