خاطراتی از عملیات بدر ( قسمت سی و هفتم )
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی بدر
روز پنجم ، شنبه 25 اسفند ماه 1363 آخرین روز عملیات ، عقب نشینی
قسمت سی و هفتم
اوضاعی بسیار دلهره آور و ترسناکی بود ، از دهها نقطه از دژ و اطراف آن دود غلیظی به آسمان بر می خواست و بوی تهوع آور سیر تازه همه جا را دربرگرفته و به شدت هم مشام را آزار می داد ، رزمندگان در اسکله و روی جاده خاکی و داخل قایق ها هراسان و شتابان ماسک می زدند و قایق ها خالی و پر هم سراسیمه از منطقه آلودگی فرار می کردند ، سکاندار قایق ما نیز با استثمام بوی گاز شیمیایی سریع ماسک زده و با دیدن وضعیت آشفته و به هم ریخته دژ از بازگشت به اسکله منصرف و با سرعت تمام به سمت آبراه حرکت کرد ، خوشبختانه بمب های شیمیایی دشمن خطر بازگشت دوباره به دژ را منتفی کرد ، اما جای بد و تأسف بارش آنجا بود که هیچکدام ماسک ضد گاز نداشتیم و تمام تجهیزات انفرادی خود را هنگام عقب نشینی انداخته و حالا جز یک سلاح چیز دیگری به همراه نداشتیم ، درست وسط آب بودیم و امکان و فرصتی هم برای یافتن و زدن ماسک نبود ، سریع چفیه ها را با آب خیس کرده و جلوی دهان و دماغ مان بسته و بقیه کار را هم به لطف و کرم خداوند متعال سپردیم .
داخل آبراه حسابی شلوغ و پر ترافیک بود و قایق های بیشماری در حال رفت و آمد بودند و با چنان سرعتی هم حرکت می کردند که باعث تلاطم شدید آب و ایجاد موج های بسیار بزرگ می شد ، محکم از کناره قایق گرفته بودیم و قایق در روی امواج همچون گهواره به این طرف و آن طرف می رفت و هر لحظه هم امکان برگشتن و واژگون شدنش می رفت ، چند کیلومتری از دژ دور نشده بودیم که بارانی از گلوله های خمسه خمسه به روی آبراه باریدن گرفت و توپخانه های دور زن دشمن شروع به کوبیدن جزایر مجنون و خطوط مواصلاتی منطقه کردند .
گلوله باران دشمن بقدری شدید بود که دیگر قایق در میان انفجارات حرکت می کرد و قایق ران هم بی اعتنا به امواج سهمگین حاصل از موج انفجارها که بصورت متوالی به بدنه قایق می خوردند ، شتابان و تخته گاز جلو می رفت ، تاریکی داشت کم کم نیزارها را فرا می گرفت که به چهار راهی از آبراه ها رسیده و سکاندار با سرعت به داخل یکی از آبراه ها پیچیده و بعد از ساعتی حرکت ، متوجه شد که مسیر اشتباهی است و گفت که گم شدیم ، نمی دانم گم شدنمان حاصل انتقام و غرض ورزی راننده قایق بود یا فقط یک حادثه سهوی و اشتباه بود ، اما هرآنچه بود ، در تاریکی شب ، داخل نیزارهای غریب و ناشناس هور سرگردان شده و به دنبال یافتن آبراه اصلی ، از این آبراه و به آن آبراه زدیم . دقایق بسیار تلخ و آزاردهنده ای بود ، انفجارات و امواج سهمگین آب ، تمام لباس هایمان را خیس کرده و نسیم سرد هور هم تا مغز استخوان مان اثر می کرد و از سوز سرما مثال بید می لرزیدیم و دندان هایمان بی اختیار به هم می خوردند و تق تق صدا می دادند ، همه جا تاریک تاریک بود و با استفاده از نور منورهایی که در آسمان منطقه روشن می شدند ، خیلی آرام و با احتیاط حرکت می کردیم ، حدود چند ساعتی لرزان و هراسان در داخل پیچ در پیچ آبراه های هور سرگردان ماندیم تا اینکه نیمه های شب به قایق شناسایی برادران اطلاعات و عملیات لشگر برخورد کرده و با هدایت و راهنمایی آنان مسیر اصلی را یافته و بعد از ساعتی به پد پنج جزیره مجنون رسیدیم .
بقدری خسته و کوفته و بی رمق بودیم که توان قدم از قدم برداشتن نداشتیم و برای همین هم دیگر به دنبال سنگر یا جان پناهی امن نگشته و همانجا کنار ساحل در داخل شیاری نسبتاً عمیق کنار هم دراز کشیده و بلافاصله هم به خواب شیرین و سنگینی فرو رفتیم ، نمی دانم چقدر خوابیده بودیم ، اما یکدفعه با صدای مهیب انفجارات متعدد از خواب پریده و دیدیم که آسمان منطقه غرق نور و رنگ است و عراقی ها در حال جشن و نورافشانی هستند ، انگاری کاملاً منطقه عملیاتی را پس گرفته و مشغول سرور و شادمانی بودند ، بقدری خسته و بی خواب بودیم که هیچ اعتنایی به صحنه های زیبا و تماشایی آسمان نکرده و دوباره همگی خوابیدیم .
سحر با نوای زیبای اذان بیدار شده و بعد از اقامه نماز مشغول گشت و گذار در اطراف پد شدیم ، تعداد کثیری از رزمندگان قدیمی و باسابقه جبهه از شهرهای مختلف برای شرکت در عملیات آمده و در سنگرهای پد مستقر بودند که جمعی هم از بچههای دلاور و غیور زنجان بودند ، به سنگرشأن رفته و دیدیم که برادران محمد عباچی و حمید نظری ، ابوالفضل خدامرادی ، حمید سنمار ، حمید کاظمی و تعدادی دیگر هستند که دیشب از راه رسیده اند ، با یک یک شأن روبوسی و احوالپرسی کرده و کمی هم از اوضاع و احوال منطقه و وقایع عملیات گفتیم و بعد هم خداحافظی کرده و سوار بر مینی بوسی راهی عقبه شدیم .
خطوط مواصلاتی و آبراه های جزیره مجنون یکسره زیر آتش توپخانه های دورزن و بمباران هواپیماهای عراقی بود و جاده خاکی های مجنون هم چنان ترافیک و مملو از تجهیزات و نیروهای ارتشی بود که رفت و آمد به کندی انجام می شد ، رزمندگان داخل مینی بوس که از شهرهای مختلف بودند ، بصورت غمباری همگی ساکت و خاموش بودند و هرکدام به سمتی خیره مانده و بدون توجه به گلوله های توپ و بمب هایی که به داخل آب های اطراف جاده افتاده و منفجر می شدند ، غرق تفکرات گوناگون بودند.
در آن دقایق کسالت آور و غمبار ، اندوهی عظیم به سنگینی کوه بر دوشم احساس می کردم ، سرم را به شیشه مینی بوس تکیه داده و ساکت غرق افکار گوناگون و عجیب بودم ، آیا در این عملیات شکست خوردیم !؟ پس نتیجه آن همه ایثار و فداکاری و زحمات شبانه روزی رزمندگان و خون پاک هزاران شهید چه می شود !؟ شاید دیدگان ظاهر بین دنیا پرست ، اینگونه قضاوت کنند که لشگریان اسلام بعد از فتح چند روزه منطقه ، با دادن تلفات سنگین ، شکست خورده و دوباره مناطق تصرف شده را تحویل دشمن بعثی دادند ! آیا واقعا این تمام ماجراست و باید خفت شکست را پذیرفت ! اما به راستی اینگونه نبود و تک به تک پاکبازان لشگر توحید ، از لحظه ای که قدم به خاک دشمن نهادند ، بخوبی میدانستند که دیر یا زود باید راه رفته را بازگردند و این دیار غریب را ترک گویند ، چرا که چون قصدشان کشورگشایی و اشغال خاک دیگران نبود و هدف چیزی بالاتر از خاک و کشور بود ! و برای همین هم پیر مرادشان خمینی عزیز در اوایل جنگ فرموده بود که ( ما هیچگونه چشمداشتی حتی به اندازه یک وجب از خاک عراق نیز نداریم )
آری ! مقصود و هدف ما کشورگشایی یا اشغال یک سرزمین نبود ، مقصد ما عمل به تکلیف و هدف ما جلب رضایت خدای قادر و توانا بود و در این راه شکست بی معناست و چه زیبا فرمودند پیر جماران که ( نباید نگران باشیم که مبادا شکست بخوریم ، باید نگران باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم ) و تکلیف ما حرکت و مبارزه از برای حاکمیت حق و تنبیه متجاوز بود و ما در این راه و مقصد به فرموده حضرت امام خمینی ، فقط و فقط مامور به ادای تکلیف و وظیفه ایم ، نه مامور به نتیجه ..
ما آن زمان شکست خورده هستیم که در مقابل زورگویی ها و تجاوز دشمنان تسلیم شده باشیم . اما تا آن زمان که برای حراست از دین و خاک و ملت و حاکمیت حق ، کوله بارمبارزه با ظلم را بر دوش داریم ، در حقیقت پیروزیم ، حتی اگر در حال عقب نشینی از چندین کیلومتر زمین باشیم . اگر حضرت امام حسین (ع) و یاران پاکبازش در وادی کربلا و در روز عاشورا با نثار خون خود شکست خوردند و خاندان پلید معاویه به پیروزی دست یافت ، اکنون نیز لشگریان اسلام و لبیک گویان حضرت اباعبدالله (ع) در شرق رودخانه دجله در این نبرد نابرابر و ناجوانمردانه شکست خورده و رژیم تجاوزگر بعثی عراق پیروز شد !
اما حقیقت این است که امام حسین (ع) و یاران باوفایش اگر چه در ظاهر شکست خورده و مظلومانه به شهادت رسیدند ، اما در واقع پیروز شده و بعد از چهارده قرن هنوز خون سرخ آنان جوشان و خروشان است و تا دنیا دنیاست این پیروزی خون بر شمشیر در قلب دفتر تاریخ می درخشد و هر چند یزید ابن معاویه به حکومت چند روزه دنیای پوچ دست یافته و به نظر خود پیروز گشت ، اما در اصل شکست خورده آن روز تا به امروز و تا آخر زمان می باشد و در طول تاریخ جز نامی که ننگ و خفت را تداعی میکند ، از او و یاران خونخوارش بجا نمانده است . سخن آخر اینکه یا باید از نسل هابیل بود و همراه حسینیان و یا هم کیش قابیل و یاور یزیدیان ، راه سومی هم وجود ندارد .
کم کم مینی بوس داشت جزایر خون رنگ مجنون را پشت سر می گذاشت و زیر لب این چنین زمزمه می کردم که خداحافظ ای مجنون خاطره ها ، خداحافظ ای دیار شرق دجله ، خداحافظ ای رودخانه خروشان دجله ، ای شیارها و کانال های غرقه در خون پاکبازان ، شما باید امانت دار مناجات و نیایش های دلاوران عاشق پیشه ای باشید که در روی خاک نمناک شما ، درس پایمردی و آزادگی را ترسیم کردند ، شما خود شاهد بدنهای تکه تکه شده آنان بودید ، شما نظاره گیر مظلومیت و ایثار دلاور مردانی بودید که پشت پا به تمام زیبایهای دورغین این دنیای دنی و بی معنی زده بودند ، نقطه به نقطه شما خون سرخ یاران را در خود جاری دیده است . ای دیار شرق دجله تو خود ناظر بودی که در کنار نخلستان ها و نهرها و جویباران تو ، پیکرهای غرق خون پاکان دوران چگونه با بدن های خسته و لبانی تشنه افتاده بودند و تو خود بهتر میدانی که در طریق عشقبازی تن باید صدها تکه شود ، قطعه قطعه گردد و بندبند اش از هم بگسلد ، آتش گرفته و بسوزد و خاکسترش را نیز باد تا کوی محبوب با خود به همراه ببرد ، تا عاشقی به مقام والای خلیفه بودن خداوند متعال نایل شود و سبکبال تا عرش دوست پرواز کند .
در عشق هزار جان و دل بس نکند
دل خود چه بود حدیث جان کس نکند
این راه کسی رود که در هر قدمی
صد جان بدهد که روی واپس نکند
پایان
خاطره از بسیجی جانباز عباس لشگری
با ذکرصلواتی یاد و نام تمامی شهیدان دل باخته حق و حقیقت را گرامی داشته و برای فرج آقا صاحب عصر و زمان (عج) دعا کنیم .
التماس دعا
ادامه مطلب