خاطره ای از سردار شهید عبدالله بسطامیان
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ
( اِنَّ اللهَ عالِمُ غَیبِ السَّمواتِ وَ الاَرضِ اِنَّهُ عَلیمُ بِذاتِ الصّدُوُر )
بدرستیکه خدا دانای نهان آسمانها و زمین است ، بدرستیکه اوست دانا بضمائر سینه ها
( سوره مبارکه فاطرـ آیه 37 )
با مدعی مگویید اسرار عشق ومستی
تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی
خاطره ای بسیار زیبا و شنیدنی از شجاعت و دلیری سردار شهید عبدالله بسطامیان از زبان همرزم و همسنگر ایشان سردار رشید اسلام سرتیپ پاسدار حاج مجید ارجمندفر :
پس از عملیات پیروزمند بیت المقدس و فتح خرمشهر درگیریهای شدید و بسیار نزدیکی با عراقها پیش اومد که شهید عبدالله بسطامیان طی آنها شجاعت و جانبازی بسیار زیادی از خود نشان داد و بقدری دلاورانه و جسورانه با نیروهای دشمن جنگید و پیکار کرد که همه بچه هارو شگفت زده کرد.
عبدالله بحدی در کارش جدی بود که چندین شبانه و روز متوالی نخوابید و بیدار ماند و نگهبانی داد تا مبادا دشمن دوباره حمله کنه و خط را پس بگیره . خلاصه بعد از چند شب بیداری ، بالاخره خستگی بر وجودش مستولی شد و به دوستانش گفت که « می خواهم چند دقیقه ای استراحت کنم تا خستگی از تنم بیرون بره .» بعد هم داخل سنگری شده و در تاریکی سنگر سرش را روی چیز نرمی گذاشته و از شدت خستگی بلافاصله هم به خواب میره . صبح که از خواب بیدار میشه ، می بینه سرش روی شکم یک عراقیه ! سراسیمه اسلحه شو برداشته و سمت عراقی گرفته و از سنگر خارجش میکنه ، بچه ها هم با دیدن عبدالله و اسیرش با حیرت و تعجب دورشو گرفته و هی با اشتیاق ازش پرسیدند که کجا و چطوری اسیر گرفته!؟ عبدالله هم زد زیر خنده و گفت : از خودش بپرسید، منم مثل شما بی خبرم ! یکی از رزمندگان که نسبتأ عربی میدونست ، از عراقی پرسید که چطوری از اینجا سر در آورده و اسیر شده !؟ اون هم با کلی التماس و قسم دادن گفت : شب اول عملیات فرار کرده و تو اون سنگر پنهان شده بوده تا بعد بتونه به عقب برگرده و اونشب که عبدالله واسه خواب وارد سنگر شده بود ، اونقدرخسته و بی رمق بوده که اصلا متوجه اش نشده و در تاریکی سنگر سرشو روی شکمش گذاشته و خوابش برده بود ، اونم از ترس اینکه مبادا تکان بخوره و کشته بشه تا صبح بی حرکت و بیصدا همونجور زیر سر عبدالله بیدار مانده بوده ! خیلی عجیب بود عراقی در حالی که می تونست اسلحه عبدالله را برداره و آسیبی بهش برسونه و فرار کنه . اما اینکار را نکرده بود و خودش میگفت که جنگیدن عبدالله رو دیده بود و یجور ازش میترسیده که تا صبح عقل و جسمش واقعا قفل کرده و جرات کوچکترین حرکتی را نداشته . ( یاد باد آن روزگاران یاد باد )
دوش بـر یـاد حـریـفـان بـه خــرابـات شــدم
خم مـی ، دیـدم خـون در دل و پا در گـل بـود
آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است
آه از آن سـوز و نـیازی کـه در آن محـفل بود
(حافظ)
گـر مـرد رهـی مـیـان خـون بـایـد رفـت
وزپــای فـتـادة سـرنـگـون بـایـد رفـت
تــو پـای بـه راه درنــه و هـیچ مـپـرس
خـود راه بـگـویـدت کـه چـون بـاید رفت
(مختارنامه عطار)
جَریَ اللهً قَومٌا قاتَلُوافی لِقِالهِم لدیَ الموَتِ قدِمٌامّاَ اَعّزوَ اَکَرَما
خدا به طائفه ای که درمصاف با دشمن وتا به هنگام مرگ نبرد می کنند پاداشی نیکو عنایت کند ،
همانطور که برای آنان عزت وشخصیت قائل شده است .
( حضرت علی (ع) )
با ذکر صلواتی یاد و نام تمامی شهیدان دل باخته حق و حقیقت را گرامی داشته
و برای تعجیل در فرج آقا صاحب زمان (عج) دعا کنیم .
(با التماس دعا )
ادامه مطلب